موسسه سرا | معمار جوان پل طبيعت، برنده يكي از معتبرترين جوايز معماري جهان شد
call_end 021-22638713

معمار جوان پل طبيعت، برنده يكي از معتبرترين جوايز معماري جهان شد

يکي از نمادهايي که تنها و تنها براي مردم و پياده ها، ساخته شده است. او حالاکه يکي از معتبرترين جوايز معماري دنيا را برده ٣١ ساله است. گفت وگو با ليلاعراقيان معمار پل طبيعت درباره بردن جايزه مسابقه A+، پل طبيعت و...  که در ادامه مي خوانيد:
    
     فکر مي کرديد برنده جايزه شويد؟
     مسابقه A+ يکي از مسابقات معتبر جهاني است. چنين جوايزي فرصتي براي مقايسه سازه هايي مانند پل طبيعت با نمونه هاي مختلف از سراسر جهان هستند. خوشحالم از اينکه پل طبيعت توانست در ميان سازه هاي بزرگ جهان ديده شود و حتي در بخش مردمي نيز توانست رتبه اول را به دست آورد. به نظرم پل طبيعت به علت اينکه فضايي عمومي و پروژه اي مردمي است بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. ضمن اينکه حضور معماران برجسته اي مانند زاها حديد و دفتر معماري OMA و همچنين دفتر معماري نادر تهراني در آمريکا، باعث افزايش سطح رقابت در اين مسابقه شده است.
    
     چطور شد با عباس آباد آشنا شديد و پروژه پل طبيعت را طراحي کرديد؟
     فکر مي کنم سال ٨٥ بود که به خاطر تبليغاتي که کرده بوديم براي کار در اراضي دعوت شديم. کار آلاچيق هاي بوستان را از سوي مهندس ميرحسيني به عهده گرفتيم.
     بعد هم که پروژه هاي آمفي تئاتر آب و آتش، بازار گل و پل ابريشم دو را به عهده گرفتيم. در مرحله طراحي اين پروژه ها بوديم که فراخوان طراحي پل طبيعت که آن زمان نامش پل پياده شهيد مدرس بود مطرح شد. آمفي تئاتر آب و آتش همين محوطه اي است که الان روي آن مي نشينند. يک محوطه بود که سقف اسپيس فريم داشت. يک پوشش ساده و صاف بود و هفتصد مترمربع پارچه داشت. در بازار گل هم پلي بود که قرار بود دو طرف پارک را به هم وصل کند. کار ما درواقع طراحي پوشش پارچه اي بود که دو طرف قرار گيرد. هر قطعه آن هزار متر مربع بود. آمفي تئاتر آب و آتش داراي يک پارچه يک تکه است، ولي در بازار گل، هريک از قسمت هاي پل با استفاده از سه تکه پارچه درست شده است.
    
     پل طبيعت دارد به سمت برندشدن پيش مي رود. نگاه اوليه شما چقدر شبيه آن چيزي است که حالادرست شده است.
     طرح چهارپايه، طرح دوم من بود. قسمت روي اتوبان طرح اول، که در مسابقه هم شرکت کرد، از اينکه هست خيلي ساده تر بود. در مورد اين پروژه پنج فکر اساسي وجود داشت؛ اولين ايده اين بود که اين پل قرار نيست فقط مکاني براي وصل کردن دو نقطه به هم باشد، بلکه قرار است ادامه دو پارک و فضايي براي ماندن باشد.
     نکته دوم اين بود که بياييم به جاي اينکه دو نقطه را در دو پارک به هم وصل کنيم، طوري طراحي کنيم که در هر دو طرف پخش شود و به همه نقاط کليدي دو پارک هم متصل شود. اين ايده تا حدي اتفاق افتاد. در درجه سوم، مي خواستيم نقاطي با کمترين درخت را پيدا کنيم و ستون ها را آنجا کار بگذاريم. در طرح اوليه هم بنا بر اين بود که فرم به شکل درخت باشد، البته تصور اين نبود که يک ستون درختي داشته باشيم. تک ستون هاي پراکنده اي مدنظر بود. خود بدنه خرپا هم المان هاي نامنظمي داشت. ايده ديگر اين بود که بررسي کرديم و ديديم وقتي با يک دهانه بزرگ طرف هستيم، بي شک يک عمق سازه اي خواهيم داشت. درواقع ايده اين بود که ابعاد را طوري کنيم که فضا و معماري تبديل به المان هاي جدايي ناپذير شوند. مسئله ديگري که مدنظرمان قرار گرفت اين بود که معمولاچون پل ها قرار است بهينه ساخته شوند، طراحي صاف دارند؛ اين يک نوع پرسپکتيو يک نقطه اي ايجاد مي کند و آدم را مجبور به رفتن مي کند. ما پل را به صورت قوسي کشيديم تا رهگذر، انتهاي مسير را نبيند. اين پيچ و خم سرعت آدم را کم مي کند. اما در مرحله دوم قرار شد کار با همان ايده اوليه کمي تدقيق شود؛ يعني قرار شد طرحي بدهيم که تمرکز اوليه آن روي اتوبان باشد، ولي زباني داشته باشد که اگر لازم شد بعدا بتواند ادامه پيدا کند. مسئله ديگر اين بود که قرار شد پل کمي نمادگرايانه تر باشد و خيلي ساده و معمولي نباشد.
     در مرحله دوم مسابقه تمرکز را روي بخش اتوبان گذاشتيم و مسيرها خلاصه شد، اما الان يک سري مسيرهايي داريم که روي خطوط توپوگرافي زمين حرکت مي کند و در هر دو پارک پخش مي شود. دو طبقه بودنش دو نوع دسترسي به پل را ايجاد مي کند. در مرحله دوم چهارپايه بودن مطرح شد و آن چيزي که امروز مي بينيد درواقع فرم پيشرفته همان طرح مرحله دوم است. درنهايت اين فرمي نبود که من به تنهايي به آن رسيده باشم؛ يک کار تيمي بود. مهندس بهزادي و سحر ياسايي هم در اين زمينه همکار من بودند و فکر هر سه ما بود که برنده شد. وقتي با مهندس سازه صحبت کرديم، گفت شايد به جاي چهار ستون با دو ستون هم بشود اين کار را پيش برد، بعد بررسي کرديم و کار روي سه ستون نهايي شد. زمان بررسي، در قوس ها هم تغييراتي ايجاد شد. همچنين رمپ ها بيرون فضاي پارک بود که حس خطرناکي داشت، براي همين تغيير کرد. فرم سر ستون ها از اول سه طبقه و ويوپوينت بود که کمي تغيير کرد.
    
     شما فقط ٣١ سال داريد. طراحي اين پل نقطه درخشاني در کارنامه شماست. فکر مي کرديد چنين کاري را در اين سن انجام دهيد؟
     راستش در ابتدا که بحث مسابقه مطرح شد، به خودم گفتم: «دلت خوش است. اين همه مهندس بزرگ. امکان ندارد طرح من برگزيده شود.» مهندس بهزادي گفت آنها آدم هاي منصفي هستند و اگر کار خوب بدهيم، مي پذيرند. ولي ته دلم راضي نبود و فکر مي کردم دارم طرحي را مي کشم که قرار است روي کاغذ بماند. براي همين تصميم گرفتم. يک چيز هيجان انگيز و جالب طراحي کنم که چيز خوبي روي کاغذ باقي بماند. آن زمان ٢٥ سالم بود. وقتي برنده شديم ٢٦ ساله بودم و تا ٢٧ سالگي درگير طرح بودم. مي رفتم ايتاليا و کنار دست مهندسان سازه مي نشستم تا کارشان را ببينم.
     وقتي برنده شدم داشتم در کانادا فوق ليسانس مي خواندم. مرخصي گرفتم و برگشتم ايران تا پاي کار باشم. مي دانستم دارم با يکي گروه هاي سازه اي حرفه اي کار مي کنم که کارشان را بلد هستند و من فقط روي طراحي فرم تمرکز داشتم و نگران مسائل تکنيکال نبودم.
     هميشه مي گويم خوشمزه ترين قسمت و پزدادنش براي من است، ولي حقيقت اين است که زحمت و سختي کار بر عهده تهداد زيادي از دوستانم بود. هم حس مي کنم که خيلي خوش شانس بودم و هم از آنها خجالت مي کشم که همه اش اسم مرا مي برند.
    
     وقتي پل ساخته شد مثل يک غريبه از روي آن رد شده ايد؟
     بله. زياد.
    
     چه حسي داشتيد؟
     خوب. وقتي آدم ها را مي بينم که روي آن قدم مي زنند و عکس مي گيرند حس خوشايندي دارم. رسالت ما معمارها اين است که فضاهايي بسازيم که مردم در آن حس بهتري داشته باشند. حتي چند بار مردم دوربين به دستم داده اند تا از آنها عکس بگيرم. يک بار با همکارم رفته بودم براي عکاسي از پل، تنها کنار سه پايه ايستاده بودم، يک زوج رد مي شدند. فکر کردند ما از آنهايي هستيم که از مردم عکس مي گيرند و به آنها مي فروشند. از من خواستند از آنها عکس بگيرم. من هم گرفتم و برايشان ايميل کردم.
    
     چرا معماري خوانديد؟
     آشنايي زيادي نداشتم و کسي هم در خانواده مان اين رشته را نخوانده بود. دبيرستان رشته ام رياضي بود. نقاشي هم مي کردم. بعد شنيدم معماري ترکيبي از اين دو رشته است. براي همين، اين رشته را انتخاب کردم. ولي بعد رفتم دانشگاه و ديدم همان رشته اي است که مي خواستم. ورودي سال ٨٠ بودم. ليسانم را از دانشگاه شهيد بهشتي گرفتم و براي فوق ليسانس هم رفتم کانادا.
    
     بااين حال برايم جالب است که قبل از اينکه مدرک کارشناسي خود را بگيريد وارد بازار کار حرفه اي شديد. اين اتفاق ها در کشور ما که آمار بيکاري در آن بالاست کمتر رخ مي دهد.
     ايده اوليه شرکت سازه هاي پارچه اي ديبا از آقاي مهندس بهزادي بود. من توسط يکي از دوستانم با وي آشنا شدم. آن زمان در ايران سازه هاي پارچه اي وجود نداشت. هنوز شرکت ثبت نشده بود و من به عنوان مترجم با آنها همکاري مي کردم. بعد شرکت ثبت شد و من هم جزو شرکا شدم. فقط ٢٢ سالم بود اما به مرور جاي خودم را پيدا کردم. کار خيلي پيوسته بود و اين طور نبود که فقط طراحي کنيم، مسئوليت اجرا هم به عهده خودمان بود.
    
     چقدر اين طرح را خلاقانه مي دانيد؟
     خودم نمي توانم بگويم. سوال سختي است ولي تا به حال چيزي مثل اين را جايي نديده ام. براي همين خوشحالم. اين پل از صفر ساخته شده است. مثلاما نمونه اي مثل هاي لاين در نيويورک را داريم که بازسازي مسير راه آهني است که از قبل وجود داشته است. بعضي مي گويند اين کار از جهاتي شبيه هاي لند است. من آن پل را بعد از طراحي پل طبيعت ديدم و شباهت آنها نظرم را جلب کرد. برايم جالب بود. زيرا قبل از آن فکر مي کردم چيزي که در ذهن دارم خيلي گنگ است. هاي لند را ديدم انگار نمود ساخته شده تصور ذهني من بود.
     رمپ هاي پل باعث مي شود شما به چند طريق مختلف بتوانيد پل را طي کنيد و هربار يک تجربه جديد داشته باشيد. اين چيزي است که در معماري به آن علاقه داشتم، آن حس پيچيدگي و رازآلودگي که در بنا مي تواند وجود داشته باشد.
    
     با يکي از دوستان نويسنده ام روي پل قدم مي زدم. به من گفت اين پل شبيه قصه هزارويک شب است. پل طبيعت رازآلودگي داستان هاي قديمي را دارد. چقدر آن چيزي بود که توي ذهن داشتيد؟
     من معمار بي تجربه اي هستم. يک وقت مي بينيد يک معمار ٣٠سال کار کرده و وقتي يک خط مي کشد تمام مقياس ها را در ذهن دارد. تا آن زمان تنها چيزي که طراحي کرده و ساخته بودم و زيرش ايستاده بودم، سازه هاي پارچه اي بود. به غير از آن هرچه طراحي کرده بودم کارهاي دانشجويي بود که تنها نقشه بودند. اما اينکه بتواني بروي در فضايي که طراحي کردي، تجربه متفاوتي است که من قبل از پل طبيعت نداشتم.
     لويي کان مي گويد وقتي ساختماني ساخته مي شود هميشه يک سورپرايز براي معمارش دارد. اين طور نيست که به همه آن چيزي که فکر مي کردي رسيده باشي. وقتي کار ساخت شروع شد، برگشتم کانادا که به درسم ادامه بدهم. عکس هايي را که برايم مي فرستادند، ترسناک بود. يک هيولاي بزرگ بود. در کامپيوتر همه چيز طور ديگري بود. ولي دفعه اولي که رفتم و رويش پا گذاشتم، حس کردم دقيقا همان چيزي است که در ذهن داشتم.
     يک سري پرسپکتيو ها داشت که به شکل آن فکر نکرده بودم. ولي شکل نامنظم پل آمادگي همه اين سورپرايزها را در من ايجاد کرده بود.
    
     در طراحي پلي که براي ماندن ساخته شده است از چه منابعي الهام گرفتيد؟
     حقيقت اين است که وقتي اولين خط ها را مي کشيدم اصلابه پل هاي اصفهان فکر نمي کردم. يک بار با يکي از دوستانم در خيابان ظفر تهران قدم مي زدم. همان طور که مي دانيد خيابان ظفر يک رودخانه دارد که پل هاي کوچکي روي آن نصب شده است. يکي از ساکنان محله، مبل قديمي اش را بيرون در خانه گذاشته بود. ما اين مبل را کشيديم و آورديم روي پل. روي آن نشستيم و به جريان آب نگاه کرديم. اين خيلي حس خوبي بود و با خودم گفتم که پل مي تواند جايي براي ماندن باشد.
     وقتي پل را طراحي مي کردم اولين چيزي که به ذهنم آمد همان خاطره بود. بعد هم که مي خواستيم مدارک مسابقه را تحويل بدهيم، پل خواجو را براي مقايسه عنوان کرديم. اين طور نبود که بنشينيم و پلي از روي پل خواجو طراحي کنيم. پل خواجو، يکي از نمونه هاي برجسته معماري سنتي ما است.
    
     چه فکري براي استحکام پل داشتيد؟
     ما اين کار را با يک گروه مهندسي سازه ايتاليايي انجام داديم. بعد هم يک گروه ايراني بودند که کار را مطالعه و تاييد کردند. يک سري مقررات ملي ساختمان هست که همه شرايط اقليمي در آن لحاظ شده است. ما طبق همان قرارداد ملي، کار را استاندارد کرديم.
     درباره زلزله هم معمولاچيزي که مطرح مي شود درز انبساط و درز انقباض است. درزهاي اين پل، اول و آخر آن هستند و به همين دليل در صورت زلزله کل پل مي تواند حرکت کند.
    
     مدرس ادامه رود دره تجريش و محل باد غالب شمالي و جنوبي است. اين باد ممکن است کساني را که روي پل هستند، جابه جا کند. براي اين مورد چه تمهيدي انديشيده شده است؟
     ارتفاع هند ريل ها بين ١٣٠ تا ١٤٠ سانتيمتر درنظر گرفته شده است. چيزي که ما درنظر گرفتيم اندازه استاندارد بود. پل که مشکلي پيدا نخواهد کرد. درباره ايمني افراد هم مهندسان سازه بايد پاسخ بدهند. طبقات پايين حفاظ هاي بزرگ تري دارند و پله فرار هم در دو سوي پل تعبيه شده است. از ستون هاي پل هم مي شود مردم را تخليه کرد.
    
     دوست داريد در معماري به کجا برسيد؟
     اينکه يک معمار ايده آل داشتم که بخواهم شبيه او شوم نيست. فقط دوست دارم فضاهايي بسازم که آدم ها از حضور در آن لذت ببرند. همچنين دوست دارم در هر پروژه رشد کنم و چيز تازه اي ياد بگيرم.
     از طرفي هم مي دانم نبايد توقعم را از خودم بالاببرم. چون تا حدي طبيعي است کسي که در اين سن کار به اين بزرگي انجام مي دهد، توقعش بالابرود و فکر کند اين موفقيت مدام بايد تکرار شود. خودم را آماده کرده ام که شايد اين کار بزرگ ترين کار تمام عمرم باشد. نگران اين نيستم که نتوانم کاري به اين اندازه مشهور را دوباره انجام دهم.
     حسين امانت، طراح برج آزادي هم در شرايط سني شما آن کار بزرگ را انجام داد. او هم اتفاقا بعد از برج آزادي، کاري به اين اندازه شاخص انجام نداد.
     آقاي امانت در ونکوور زندگي مي کند. زماني که آنجا بودم، رفتم و او را ديدم و عکس هاي پل را هم به او نشان دادم. با او درباره همين موضوع صحبت کردم؛ درباره تصويري که آدم در اين موقعيت از خودش مي سازد و مدام نگران است اين تصوير خراب شود. او به من گفت که خودش در اين وضعيت بوده است و مي داند که چه مي گويم. گفت که بايد خودم اين تصوير را خراب کنم تا از آن رنج نکشم. آقاي امانت انسان بسيار متواضعي است. ديدم راست مي گويد و بعضي چيزها فقط يک بار اتفاق مي افتد.
     اما به هرحال مثلاخانه ساختن براي يک کارفرماي خصوصي، هم آسان تر است و هم لذت آن کمتر است. اينکه يک فضاي عمومي و شهري بسازي که بتواني در آن رفت وآمد کني و مردم را ببيني که از آن استفاده مي کنند خيلي فرق دارد. خودم ته دلم دوست دارم بيشتر فضاهاي عمومي را طراحي کنم.
    
     مي گويند هنرمند وقتي يک اثر را خلق کرد، خودش هم مخاطب آن مي شود. حالابه عنوان مخاطب پل طبيعت، تا چه حد آن را نماد تهران مي دانيد؟
     قضاوت بسيار سخت است و من هم روي هم رفته آدمي منفي نگر هستم. نه اينکه نتواند ولي شايد هنوز هم همان برج آزادي نماد باشد. پل مثل يک موجودي است که ادامه پيدا کرده است. نمادها معمولامثل ميدان آزادي، شسته رفته و منسجم هستند. اصلانمي دانم شهرها چقدر به نماد نياز دارند.
    
     خاطره آفرين هم هست؟
     بله. ولي فضاهاي داخلش خاطره آفرين تر است. آن قدري که داخلش مهم است، ظاهرش نيست. تجربه فضا از داخل مهم تر است تا اينکه مثلامردم بيرون آن بايستند و بخواهند با کليت آن عکس بگيرند.
    
     طرحتان را به هم کلاسي ها و استادان نشان داديد؟
     بله. معمولابرايشان جالب است. براي بعضي ها باورنکردني بود. ولي همچنان معتقدم خيلي امکان دارد در اين شهر معماراني خوش فکر تر از من هم وجود داشته باشند. ولي من در موقعيتي قرار گرفتم که توانستم اين پروژه را انجام دهم و اين از خوش شانسي ام بود.
    
     معماري تهران را چقدر در وجود مسائلي مثل بزهکاري، بحران هويت و حتي گره هاي ترافيکي مقصر مي دانيد؟
     من زياد معماري را مقصر نمي دانم. بسياري از مشکلات در اين شهر وجود دارد که باعث بروز ناهنجاري مي شود. در راس اين مشکلات هم مسائل اقتصادي قرار دارد.
     درباره ترافيک هم باز فکر مي کنم سياست گذاري ها مشکل دارد. تعداد زيادي اتومبيل وارد بازار مي شود که حتي جاي پارک کردن ندارند. حمل ونقل عمومي آن قدر نابسامان است که مردم ترجيح مي دهند با ماشين خودشان رفت وآمد کنند.
     نمي خواهم بگويم معماري شهري بسامان است، ولي حقيقت اين است که بيشتر زيرساخت هايمان مشکل دارند.
     در مورد هويت، مسئله فقط مختص کشور ما نيست. در صد سال گذشته دنيا به سمتي رفته است که شهر هاي بزرگ تقريبا با ساختمان هاي مشابه هم ساخته شده اند. اين ميان تلاش هايي فردي مي شود که رنگ وبوي سنت در برخي کارها رعايت شود. حالابعضي وقت ها اين استفاده ها فرمال است و مي آييم طاق و قوس مي زنيم. بعضي وقت ها هم مثل برج آزادي، المان هاي معماري سنتي در معماري مدرن تلفيق مي شود. امثال سيحون و امانت تلاش هايي در اين زمينه انجام داده اند.
     درباره پل طبيعت، قبل از اينکه ساخته شود، طرح را به يک استاد لند اسکيپ هلندي نشان دادم. بلافاصله گفت اين کار خيلي ايراني است. حقيقتش را بخواهيد من قبل از آن اصلابه اينکه مولفه هاي ايراني را در کار رعايت کنم، فکر نکرده بودم.
     همين چندروز قبل هم يکي از مهندسان سازه به من گفت اين کار يک چيز ايراني دارد که نمي دانم دقيقا چيست. ولي حس ايراني بودن به من مي دهد.
     بعد از اينکه آن استاد هلندي اين حرف را گفت، حس کردم شايد وجه شباهت آن با معماري ايراني، بازي با خطوط و هندسه است. پلن ستون ها شبيه شمسه از آب درآمده است. اين چيزي نيست که خودآگاه به آن رسيده باشم. هويت در وجود آدم ها است و ناخودآگاه در کارشان نمود پيدا مي کند.
    
     ولي مسئله انسان است اينکه فضا چقدر به قول شما به انسان حس خوب دهد تا بتواند به آن حس تعلق پيدا کند؛ آن هم درمورد شهر مهاجرپذيري مثل تهران.
     ما در معماري شهري خودمان انسان را فراموش کرده ايم. هميشه ماشين اولويت داشته است؛ آن هم ماشين در حال حرکت. نه حتي ماشيني که پارک شده باشد. براي همين است که حتي پارکينگ هايمان نابسامان است. ما در کوچه ها مجبوريم ماشين هايمان را دوبله پارک کنيم. شماره موبايل بگذاريم تا اگر نفر پشتي خواست برود، زنگ بزند و از ما بخواهد بياييم ماشين را جابه جا کنيم. جايگاه انسان در اين موقعيت کجاست.
     حتي اقوام خودم به من گفتند پل چشم انداز آنهايي را که از اتوبان مدرس عبور مي کنند، خراب کرده است. سوال من اين است جز کساني که در حال رانندگي آن هم با سرعت بالاهستند، چه کسي آن دره را مي ديد؟ همه جاي اين شهر حق با راننده است. چه اشکالي دارد يک جا، حق با آدم پياده باشد که برود و از منظره لذت ببرد. تجربه انساني در فضاهاي ما لحاظ نشده است. در پل طبيعت اين کرامت انساني لحاظ شده است. اگر بتوانيم باز هم فضاهايي بسازيم که ماشين و موتور به هيچ وجه نتوانند از آن عبور کنند خيلي خوب است. يکي که بخواهد با ويلچر يا کالسکه بچه قدم بزند يا حتي عبور کند در اين شهر با مشکل جدي روبه رو است.
     همه ايراد هم متوجه مديريت نيست. شما مي بينيد پياده رو خيابان ولي عصر اصلاح شده است ولي هر لحظه يک موتورسيکلت ممکن است بيايد و با سرعت از کنارتان عبور کند.
     اصلاح اين چيزها نه هزينه زيادي مي خواهد و نه سيستم سازه اي پيچيده . فقط لازم است يک عده آدم بنشينند و اراده کنند که مشکل حل شود.
    
     در نهايت نکته اي هست که بخواهيد درباره پل بگوييد؟
     دوست داشتم مثلاپل به سمتي برود که رستوران هاي آن همان حس بودن روي پل و تماشاي طبيعت را به مردم بدهد. در آنها هم سبزيجات و محصولات طبيعي سرو شود که به نام «پل طبيعت» هم بيايد. از نورپردازي آن نيز زياد راضي نيستم./ شرق

نظر خود را بنویسید

برنده نهمین جشنواره وب و موبایل ایران در سال 1395 به انتخاب داوران